کد مطلب:312181 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:560

چرا، بنی هاشم و انصار، از حضرت زهرا (س) دفاع نکردند؟
طرح شبهه :

مردم مدینه نسبت قومی و خویشاوندی با پیامبر داشتند مادر پیامبر از آنجا بود و مادر عبدالمطلب (سلمی) نیز از قبیله قدرتمند خزرج بود به همین خاطر مردم مدینه (مخصوصا خزرج) خودشان را اخوال رسول (یعنی داییهای پیامبر) می دانستند.

افزون بر همه اینها پیامبر اكرم (ص) توانستند هزارا نفر فدایی تربیت نمایند كه حاضر بودند در راه خدا و دفاع از ایشان و خانواده شان جانهایشان را فدا كنند. در صورتی كه این مطلب دروغ را كه دشمنان اسلام درست كرده اند بپذیریم چه شد كه بنی هاشم، سیلی خوردن دختر رسولخدا و آتش گرفتن در خانه، كشته شدن محسن شش ماه و... را ببینید؛ ولی به یك باره لب فرو بسته و كوچكترین اعتراضی ننمایند؟

آنهمه مسلمان مخلص و فدایی و مخصوصا مردم مدینه كه با پیامبر رابطه خویشاوندی و قومی داشتند چه شد همه یكپارچه سكوت نموده كوچكترین حرف و اعتراضی ننمودند؟

نقد و بررسی:

در ابتدا باید گفت كه این مطلب تنها نوعی استبعاد است؛ نه دلیل؛ زیرا روایاتی كه دلالت بر هجوم به خانه فاطمه زهرا و امیر مؤمنان می كند، در كتب اهل سنت ( نه كتب شیعه) و با سند صحیح نقل شده است. بنابر این، این كلمات بیشتر كلماتی خطابی و بازی با احساسات است و نه بحث منطقی.

و همانگونه كه پیش از این بیان شد، قریش و در رأس ایشان ابوبكر و عمر حق امیر مؤمنان را در حالیكه ایشان مشغول دفن رسول خدا بودند، غصب نمود و سپس با تطمیع دیگران (مانند ابوسفیان) اكثر قریش را با خود همراه ساختند. و مشخص است كه باقی قبایل قدرت رویارویی با قریش را ندارند.

ابوبكر و عمر نیز قبایل مختلف بیابان نشین را كه به زور شمشیر اسلام آورده بودند، در مدینه جمع كردند و بسیاری از تازه مسلمانان را جلب كردند؛ زیرا امیر مؤمنان در تمام جنگ ها محور پیروزی اسلام بود. لذا ایشان با امیر مؤمنان كینه داشتند و منافقان از همین كینه استفاده كردند. سپس با استفاده از فشار این گروه ها و نیز قبایل بیابان نشین اطراف مدینه خانه امیر مؤمنان را محاصره كرده و خواستند آن را به آتش بكشند.

طبری در تاریخ خود، ماوردی شافعی در الحاوی الكبیر و عبد الوهاب نویری در نهایة الأرب، می نویسند:

وأقبلت أسلم بجماعتها حتی تضایقت بهم السكك فبایعوه، فكان عمر یقول: ما هو إلا أن رأیت أسلم فأیقنت بالنصر.

قبیله اسلم همگی در مدینه گردآمدند تا با ابوبكر بیعت كنند، آنقدر جمعیت زیاد بود كه حتی بازارها نیز گنجایش ایشان را نداشت.

عمر گفت: قبیله اسلم را كه دیدم یقین به پیروزی پیدا كردم.

الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای310)، تاریخ الطبری، ج 2، ص 244، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت؛

الماوردی البصری الشافعی، علی بن محمد بن حبیب (متوفای450هـ)، الحاوی الكبیر فی فقه مذهب الإمام الشافعی وهو شرح مختصر المزنی، ج 14، ص 99، تحقیق الشیخ علی محمد معوض - الشیخ عادل أحمد عبد الموجود، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت - لبنان، الطبعة: الأولی، 1419 هـ -1999 م؛

النویری، شهاب الدین أحمد بن عبد الوهاب (متوفای733هـ)، نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج 19، ص 21، تحقیق مفید قمحیة وجماعة، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1424هـ - 2004م.

یعنی حتی اگر مردم مدینه هم می خواستند، در چنین وضعیتی، توانایی مقابله با ابوبكر و عمر و طرفداران ایشان را نداشتند.

امیر مؤمنان علیه السلام دفاع نكردن صحابه (اعم از بنی هاشم و صحابه و انصار را ) از اهل بیت و علت آن را در بعضی خطبه های خویش بیان كرده كه به بعضی از آن ها اشاره می كنیم:

الف: استغاثه علی علیه السلام به درگاه حق:

اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَعْدِیكَ عَلَی قُرَیْشٍ وَمَنْ أَعَانَهُمْ فَإِنَّهُمْ قَدْ قَطَعُوا رَحِمِی وَأَكْفَئُوا إِنَائِی وَأَجْمَعُوا عَلَی مُنَازَعَتِی حَقّاً كُنْتُ أَوْلَی بِهِ مِنْ غَیْرِی وَقَالُوا أَلَا إِنَّ فِی الْحَقِّ أَنْ تَأْخُذَهُ وَفِی الْحَقِّ أَنْ تُمْنَعَهُ فَاصْبِرْ مَغْمُوماً أَوْ مُتْ مُتَأَسِّفاً فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَیْسَ لِی رَافِدٌ وَلَا ذَابٌّ وَلَا مُسَاعِدٌ إِلَّا أَهْلَ بَیْتِی فَضَنَنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَنِیَّة....

نهج البلاغه، محمد عبده، ج2، ص 202 خطبه 217 و الإمامة والسیاسة، ابن قتیبة، ج 1 ص 134، و مجمع الأمثال، أحمد بن محمد المیدانی النیسابوری ( متوفی 528)، ج2، ص282 و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 6، ص 95 و ج 11، ص109

خدایا برای پیروزی بر قریش و یارانشان از تو كمك می خواهم كه پیوند خویشاوندی مرا بریدند، و كار مرا دگرگون كردند و همگی برای مبارزه با من در حقی كه از همه آنان سزاوارترم، متحد گردیدند و گفتند:

حق را اگر توانی بگیر، و یا اگر تو ر از حق محروم دارند، با غم و اندوه صبر كن و یا با حسرت بمیر.

به اطرافم نگریستم، دیدم كه نه یاوری دارم، و نه كسی كه از من دفاع و حمایت می كند، جز خانواده ام كه مایل نبودم جانشان به خطر افتد.

نهج البلاغه، خطبه 217.

ب: تظلّم ودادخواهی علی علیه السلام:

روی كثیر من المحدثین انه عقیب یوم السقیفة تالم وتظلم واستنجد واستصرخ حیث ساموه الحضور والبیعة وانه قال وهو یشیر الی القبر (یا بن ام إن القوم استضعفونی وكادوا یقتلوننی)، وانه قال وا جعفراه ولا جعفر لی الیوم واحمزتاه ولا حمزة لی الیوم.

بسیاری از روایت كنندگان نقل كرده اند كه او ( حضرت علی علیه السلام) پس از ماجرای سقیفه اظهار ناراحتی كرد و حق خود را خواسته و كمك طلبید و فریاد كشید؛ زیرا در نزد وی حاضر نشدند و بیعت نكردند. و او در حالیكه رو به سوی قبر رسول خدا كرده بود گفت:" ای فرزند مادرم، این قوم، مرا ناتوان یافتند و چیزی نمانده بود كه مرا بكشند" و فرمود: وای جعفر من امروز جعفر ندارم؛ وای حمزه؛ من امروز حمزه ندارم!!!.

إبن أبی الحدید المدائنی المعتزلی، أبو حامد عز الدین بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفای655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج ج 11، ص 65، تحقیق محمد عبد الكریم النمری، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت / لبنان، الطبعة: الأولی، 1418هـ - 1998م.

همین مضامین در كتب شیعه نیز به وفور آمده است:

ج: بیعت تحمیل شده با یادی از خویشان:

فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَیْسَ لِی رَافِدٌ وَلَا مَعِی مُسَاعِدٌ إِلَّا أَهْلُ بَیْتِی فَضَنِنْتُ بِهِمْ عَنِ الْهَلَاكِ؛ وَلَوْ كَانَ لِی بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ عَمِّی حَمْزَةُ وَأَخِی جَعْفَرٌ لَمْ أُبَایِعْ كَرْهاً وَلَكِنِّی بُلِیتُ بِرَجُلَیْنِ حَدِیثِی عَهْدٍ بِالْإِسْلَامِ الْعَبَّاسِ وَعَقِیلٍ، فَضَنِنْتُ بِأَهْلِ بَیْتِی عَنِ الْهَلَاكِ، فَأَغْضَیْتُ عَیْنِی عَلَی الْقَذَی، وَتَجَرَّعْتُ رِیقِی عَلَی الشَّجَی وَصَبَرْتُ عَلَی أَمَرَّ مِنَ الْعَلْقَمِ، وَآلَمَ لِلْقَلْبِ مِنْ حَزِّ الشِّفَار.

الحسنی الحسینی، رضی الدین أبی القاسم علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن طاووس (متوفای664هـ)، كشف المحجة لثمرة المهجة، ص249، ناشر: بوستان كتاب ـ قم ، الطبعة الثانیة، 1375ش ؛

المجلسی، محمد باقر (متوفای 1111هـ)، بحار الأنوار، ج 30 ص 15، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403 - 1983 م.

امیر مؤمنان فرمود: نگاه كردم كه نه كمك كاری دارم و نه یاری كننده ای؛ پس خواستم كه خاندان خود را از نابودی حفظ كنم؛ و اگر برای من پس از رسول خدا عمویم حمزه و جعفر بودند با زور بیعت نمی كردم؛ ولیكن من مبتلا به دو نفر تازه مسلمان شدم؛ عباس و عقیل؛ پس خواستم كه خاندان خود را از نابودی حفظ كنم؛ چشم خود را با وجود خار( در آن ) بستم و آب دهان را با وجود تیغ فرو بردم و بر چیزی تلخ تر از علقم ( گیاهی تلخ) صبر كردم؛ و بر چیزی درد آور تر از تیغ برای قلب، صبر نمودم.

د: شكوة علی علیه السلام از كمی یاران:

فَقَالَ الْأَشْعَثُ بْنُ قَیْسٍ [وَغَضِبَ مِنْ قَوْلِهِ ] فَمَا یَمْنَعُكَ یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ حِینَ بُویِعَ أَخُو تَیْمِ بْنِ مُرَّةَ وَأَخُو بَنِی عَدِیِّ بْنِ كَعْبٍ وَأَخُو بَنِی أُمَیَّةَ بَعْدَهُمَا أَنْ تُقَاتِلَ وَتَضْرِبَ بِسَیْفِكَ وَأَنْتَ لَمْ تَخْطُبْنَا خُطْبَةً مُنْذُ كُنْتَ قَدِمْتَ الْعِرَاقَ إِلَّا وَقَدْ قُلْتَ فِیهَا قَبْلَ أَنْ تَنْزِلَ عَنْ مِنْبَرِكَ وَاللَّهِ إِنِّی لَأَوْلَی النَّاسِ بِالنَّاسِ وَمَا زِلْتُ مَظْلُوماً مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ مُحَمَّداً (صلی الله علیه وآله) فَمَا مَنَعَكَ أَنْ تَضْرِبَ بِسَیْفِكَ دُونَ مَظْلِمَتِكَ؟

فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ (علیه السلام) یَا ابْنَ قَیْسٍ [قُلْتَ فَاسْمَعِ الْجَوَابَ ] لَمْ یَمْنَعْنِی مِنْ ذَلِكَ الْجُبْنُ وَلَا كَرَاهِیَةٌ لِلِقَاءِ رَبِّی وَأَنْ لَا أَكُونَ أَعْلَمُ أَنَّ مَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لِی مِنَ الدُّنْیَا وَالْبَقَاءِ فِیهَا وَلَكِنْ مَنَعَنِی مِنْ ذَلِكَ أَمْرُ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) وَعَهْدُهُ إِلَیَّ أَخْبَرَنِی رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) بِمَا الْأُمَّةُ صَانِعَةٌ بِی بَعْدَهُ فَلَمْ أَكُ بِمَا صَنَعُوا حِینَ عَایَنْتُهُ بِأَعْلَمَ مِنِّی وَلَا أَشَدَّ یَقِیناً مِنِّی بِهِ قَبْلَ ذَلِكَ بَلْ أَنَا بِقَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) أَشَدُّ یَقِیناً مِنِّی بِمَا عَایَنْتُ وَشَهِدْتُ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَا تَعْهَدُ إِلَیَّ إِذَا كَانَ ذَلِكَ قَالَ: إِنْ وَجَدْتَ أَعْوَاناً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ وَجَاهِدْهُمْ وَإِنْ لَمْ تَجِدْ أَعْوَاناً فَاكْفُفْ یَدَكَ وَاحْقِنْ دَمَكَ حَتَّی تَجِدَ عَلَی إِقَامَةِ الدِّینِ وَكِتَابِ اللَّهِ وَسُنَّتِی أَعْوَاناً وَأَخْبَرَنِی (صلی الله علیه وآله) أَنَّ الْأُمَّةَ سَتَخْذُلُنِی وَتُبَایِعُ غَیْرِی وَتَتَّبِعُ غَیْرِی وَأَخْبَرَنِی (صلی الله علیه وآله) أَنِّی مِنْهُ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی وَأَنَّ الْأُمَّةَ سَیَصِیرُونَ مِنْ بَعْدِهِ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ وَمَنْ تَبِعَهُ وَالْعِجْلِ وَمَنْ تَبِعَهُ إِذْ قَالَ لَهُ مُوسَی یا هارُونُ ما مَنَعَكَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا. أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَ فَعَصَیْتَ أَمْرِی. قالَ یَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَلا بِرَأْسِی إِنِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرائِیلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی وَقَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَكادُوا یَقْتُلُونَنِی وَإِنَّمَا [یَعْنِی أَنَ مُوسَی أَمَرَ هَارُونَ حِینَ اسْتَخْلَفَهُ عَلَیْهِمْ إِنْ ضَلُّوا فَوَجَدَ أَعْوَاناً أَنْ یُجَاهِدَهُمْ وَإِنْ لَمْ یَجِدْ أَعْوَاناً أَنْ یَكُفَّ یَدَهُ وَیَحْقُنَ دَمَهُ وَلَا یُفَرِّقَ بَیْنَهُمْ] وَإِنِّی خَشِیتُ أَنْ یَقُولَ لِی ذَلِكَ أَخِی رَسُولُ اللَّهِ ص [لِمَ ] فَرَّقْتَ بَیْنَ الْأُمَّةِ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی وَقَدْ عَهِدْتُ إِلَیْكَ إِنْ لَمْ تَجِدْ أَعْوَاناً أَنْ تَكُفَّ یَدَكَ وَتَحْقُنَ دَمَكَ وَدَمَ أَهْلِ بَیْتِكَ وَشِیعَتِكَ فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) مَالَ النَّاسُ إِلَی أَبِی بَكْرٍ فَبَایَعُوهُ وَأَنَا مَشْغُولٌ بِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) بِغُسْلِهِ وَدَفْنِهِ ثُمَّ شُغِلْتُ بِالْقُرْآنِ فَآلَیْتُ عَلَی نَفْسِی أَنْ لَا أَرْتَدِیَ إِلَّا لِلصَّلَاةِ حَتَّی أَجْمَعَهُ [فِی كِتَابٍ ] فَفَعَلْتُ ثُمَّ حَمَلْتُ فَاطِمَةَ وَأَخَذْتُ بِیَدِ ابْنَیَّ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ فَلَمْ أَدَعْ أَحَداً مِنْ أَهْلِ بَدْرٍ وَأَهْلِ السَّابِقَةِ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ إِلَّا نَاشَدْتُهُمُ اللَّهَ فِی حَقِّی وَدَعَوْتُهُمْ إِلَی نُصْرَتِی فَلَمْ یَسْتَجِبْ لِی مِنْ جَمِیعِ النَّاسِ إِلَّا أَرْبَعَةُ رَهْطٍ سَلْمَانُ وَأَبُو ذَرٍّ وَالْمِقْدَادُ وَالزُّبَیْرُ وَلَمْ یَكُنْ مَعِی أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی أَصُولُ بِهِ وَلَا أَقْوَی بِهِ أَمَّا حَمْزَةُ فَقُتِلَ یَوْمَ أُحُدٍ وَأَمَّا جَعْفَرٌ فَقُتِلَ یَوْمَ مُوتَةَ وَبَقِیتُ بَیْنَ جِلْفَیْنِ جَافِیَیْنِ ذَلِیلَیْنِ حَقِیرَیْنِ [عَاجِزَیْنِ ] الْعَبَّاسِ وَعَقِیلٍ وَكَانَا قَرِیبَیِ الْعَهْدِ بِكُفْرٍ فَأَكْرَهُونِی وَقَهَرُونِی فَقُلْتُ كَمَا قَالَ هَارُونُ لِأَخِیهِ- ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَكادُوا یَقْتُلُونَنِی فَلِی بِهَارُونَ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ وَلِی بِعَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) حُجَّةٌ قَوِیَّةٌ.

اشعث بن قیس كه از سخن علی علیه السّلام خشمگین بود گفت: ای پسر ابوطالب! چرا هنگامی كه افرادی از تیم بن مرّة و بنی عدی بن كعب و پس از آنان بنو امیه با ابوبكر بیعت كردند، نجنگیدی و شمشیر نزدی؟ و از هنگامی كه به عراق آمده ای در هر سخن و خطبه ای كه با ما داشته ای نبوده كه در پایان آن پیش از به زیر آمدن از منبر نگویی كه: "به خدا سوگند! من از خود مردم به آنان سزاوارترم، از پگاه درگذشت رسول خدا هماره به من ستم شده است"؛ پس چرا در دفاع از حقت شمشیر نزدی؟!

علی علیه السلام فرمود: ای پسر قیس! گفتی و حال پاسخ را بشنو؛ این ترس و فرار از مرگ نبود كه مرا از آن بازداشت، من بیش از هر كسی می دانم كه آنچه نزد خداوند است برایم از دنیا و آنچه در آن است بهتر می باشد؛ ولی آنچه مرا از شمشیر كشیدن بازداشت وصیت و پیمان رسول خدا با من بود. رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم مرا از آنچه امّت پس از حضرتش با من خواهند كرد خبر داده بود؛ بنابراین هنگامی كه كردار امت را با خود دیدم بیش از آنچه از پیش می دانستم كه رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلّم به من گفته بود، نبود. گفتم: ای رسول خدا! آنك كه چنان شود چه وصیت و سفارشی به من دارید؟

فرمود: "اگر یارانی یافتی با آنان جهاد كن و اگر نیافتی دست نگهدار و خون خویش حفظ كن تا كه برای برپایی دین و كتاب خدا و سنت من یارانی بیابی".

رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلّم مرا خبر داد كه به زودی امّت مرا رها خواهند كرد و با فردی جز من بیعت خواهند نمود و جز مرا پیروی خواهند كرد. رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلّم مرا خبر داد كه من نسبت به او مانند هارونم نسبت به موسی، و اندكی پس از حضرتش سرنوشت امّت همانند هارون و پیروانش و گوساله و گوساله پرستان خواهد شد آنك كه موسی به هارون گفت: ای هارون! چرا هنگامی كه دیدی گمراه شدند، از آنان جدا نشدی، آیا می خواستی مرا نافرمانی كنی؟! "گفت: ای برادر! این قوم مرا ناتوان ساختند و نزدیك بود مرا بكشند" و گفت: ای برادر! مرا سرزنش مكن، ترسیدم كه بگویی میان بنی اسرائیل جدائی انداختی و وصیتم را بكار نبستی! یعنی هنگامی كه موسی هارون را به جای خود بر آنان گمارد، به وی فرمود اگر گمراه شدند و یارانی یافت با آنان جهاد كند و اگر نیافت دست نگهدارد و خون خویش را حفظ كند و پراكنده شان نسازد. و من ترسیدم كه برادرم رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلّم به من چنین گوید كه: چرا میان امت پراكندگی افكندی و وصیتم را به كار نبستی، به تو گفتم كه اگر یارانی نیافتی دست نگهداری و خون خود و اهل بیت و پیروانت را حفظ كنی؟

پس از درگذشت رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلّم مردم به ابوبكر روی آوردند و با وی بیعت كردند، در حالی كه من سرگرم غسل و دفن رسول خدا بودم. سپس به قرآن پرداختم و با خود عهد بستم كه جز برای انجام نماز ردایی برنگیرم و پای بیرون ننهم تا كه قرآن را در كتابی گرد آورم و چنین كردم، سپس فاطمه را برداشتم و دست پسرانم حسن و حسین را گرفتم و به خانه یكایك مجاهدان بدر و پیشگامان در اسلام از مهاجران و انصار رفتم و آنان را در باره حقّم به خدا سوگند دادم و آنان را به یاری خویش فراخواندم، از همه آنان تنها چهار نفر به دعوتم پاسخ دادند: سلمان، ابوذر، مقداد، و زبیر. از خاندانم نیز كسی نبود تا از من پشتیبانی كند؛ حمزه در نبرد احد كشته شده بود و جعفر در نبرد موته، من بودم و دو عامی تندخوی بدبخت ناتوان خوار؛ عباس و عقیل كه تازه از كفر به اسلام روی آورده بودند. مردم مرا ناخوش داشتند و رها كردند، آن گونه كه هارون به برادرش گفت، گفتم: ای برادر! همانا كه این قوم مرا ناتوان ساختند و نزدیك بود مرا بكشند"، هارون برایم الگوی نیكویی است و عهد و پیمان رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلّم برایم حجّتی نیرومند!.

الهلالی، سلیم بن قیس (متوفای80هـ)، كتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص666، ناشر: انتشارات هادی ـ قم ، الطبعة الأولی، 1405هـ.

المجلسی، محمد باقر (متوفای 1111هـ)، بحار الأنوار، ج 29، ص 468، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403 - 1983 م.

و در سخنی دیگر فرمود:

أَمَا وَالَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسَمَةَ إِنِّی لَوْ وَجَدْتُ یَوْمَ بُویِعَ أَخُو تَیْمٍ الَّذِی عَیَّرْتَنِی بِدُخُولِی فِی بَیْعَتِهِ أَرْبَعِینَ رَجُلًا كُلُّهُمْ عَلَی مِثْلِ بَصِیرَةِ الْأَرْبَعَةِ الَّذِینَ قَدْ وَجَدْتُ لَمَا كَفَفْتُ یَدِی وَلَنَاهَضْتُ الْقَوْمَ وَلَكِنْ لَمْ أَجِدْ خَامِساً [فَأَمْسَكْتُ ] قَالَ الْأَشْعَثُ فَمَنِ الْأَرْبَعَةُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ علیه السلام: سَلْمَانُ أَبُو ذَرٍّ وَالْمِقْدَادُ وَالزُّبَیْرُ بْنُ صَفِیَّةَ قَبْلَ نَكْثِهِ بَیْعَتِی فَإِنَّهُ بَایَعَنِی مَرَّتَیْنِ أَمَّا بَیْعَتُهُ الْأُولَی الَّتِی وَفَی بِهَا فَإِنَّهُ لَمَّا بُویِعَ أَبُو بَكْرٍ أَتَانِی أَرْبَعُونَ رَجُلًا مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ فَبَایَعُونِی [وَفِیهِمُ الزُّبَیْرُ] فَأَمَرْتُهُمْ أَنْ یُصْبِحُوا عِنْدَ بَابِی مُحَلِّقِینَ رُءُوسَهُمْ عَلَیْهِمُ السِّلَاحُ فَمَا وَفَی لِی وَلَا صَدَقَنِی مِنْهُمْ أَحَدٌ غَیْرُ أَرْبَعَةٍ سَلْمَانَ وَأبو [أَبِی] ذَرٍّ وَالْمِقْدَادِ وَالزُّبَیْرِ....

قسم به كسی كه دانه را شكافت و مردمان را خلق كرد اگر روزی كه با ابوبكر بیعت شد ـ كه تو به خاطر آن بر من عیب می گیری ـ چهل سرباز داشتم كه هر كدام بینش آن چهار نفر را كه یافتم داشتند، به طور قطع دست خود را كوتاه نمی نمودم و در مقابل این قوم می ایستادم؛ ولیكن من پنجمی (برای این چهار نفر) پیدا نكردم؛ پس ( خود را) نگاه داشتم.

اشعث گفت: این چهار نفر چه كسانی بودند یا امیر المومنین؟ فرمود: سلمان و ابوذر و مقداد و زبیر بن صفیه پیش از شكستن بیعت من؛ پس بدرستی كه او با من دو بار بیعت كرد؛ بار اول همان بود كه به آن وفا كرد؛ هنگامی كه با ابوبكر بیعت كردند چهل نفر از مهاجرین و انصار به نزد من آمدند و با من بیعت كردند و زبیر در میان ایشان بود. به آن ها دستور دادم كه فردا صبح با سری تراشیده همراه با سلاح درب خانه من جمع شوند؛ كسی از ایشان به وعده خود برای من وفا نكرد و كسی از ایشان مرا تصدیق نكرد؛ مگر چهار نفر؛ سلمان و ابوذر و مقداد و زبیر....

الهلالی، سلیم بن قیس (متوفای80هـ)، كتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص669، ناشر: انتشارات هادی ـ قم ، الطبعة الأولی، 1405هـ.

المجلسی، محمد باقر (متوفای 1111هـ)، بحار الأنوار، ج 29، ص 471، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403 - 1983 م.

و نیز فرمود:

ثُمَّ أَخَذْتُ بِیَدِ فَاطِمَةَ وَابْنَیَّ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ فَدُرْتُ عَلَی أَهْلِ بَدْرٍ وَأَهْلِ السَّابِقَةِ فَنَاشَدْتُهُمْ حَقِّی وَدَعَوْتُهُمْ إِلَی نُصْرَتِی فَمَا أَجَابَنِی مِنْهُمْ إِلَّا أَرْبَعَةُ رَهْطٍ سَلْمَانُ وَعَمَّارٌ وَأَبُو ذَرٍّ وَالْمِقْدَادُ... لَوْ وَجَدْتُ یَوْمَ بُویِعَ أَخُو تَیْمٍ أَرْبَعِینَ رَهْطاً لَجَاهَدْتُهُمْ فِی اللَّهِ إِلَی أَنْ أُبْلِیَ عُذْرِی...

دست فاطمه و دو فرزندم حسن و حسین را گرفته و نزد اهل بدر و سابقین رفتم وآنان را بر گرفتن حق خودم قسم داده و به یاری خویش دعوت كردم؛ كسی از ایشان جز چهار نفر به من پاسخ نداد؛ سلمان و ابوذر و مقداد و زبیر؛ افرادی كه برای كمك به آنان دل بسته بودم همه رفتند... قسم به كسی كه محمد را به حق فرستاد اگر در روزی كه با ابوبكر بیعت شد چهل نفر می یافتم در راه خدا می جنگیدم تا وظیفه ام را انجام داده باشم.

الطبرسی، أبی منصور أحمد بن علی بن أبی طالب (متوفای 548هـ)، الاحتجاج، ج 1 ص 98، تحقیق: تعلیق وملاحظات: السید محمد باقر الخرسان، ناشر: دار النعمان للطباعة والنشر - النجف الأشرف، 1386 - 1966 م.

و در روایت دیگری فرمود:

أَمَا وَاللَّهِ لَوْ كَانَ لِی عِدَّةُ أَصْحَابِ طَالُوتَ أَوْ عِدَّةُ أَهْلِ بَدْرٍ وَهُمْ أَعْدَاؤُكُمْ لَضَرَبْتُكُمْ بِالسَّیْفِ حَتَّی تَئُولُوا إِلَی الْحَقِّ وَتُنِیبُوا لِلصِّدْقِ فَكَانَ أَرْتَقَ لِلْفَتْقِ وَآخَذَ بِالرِّفْقِ اللَّهُمَّ فَاحْكُمْ بَیْنَنَا بِالْحَقِّ وَأَنْتَ خَیْرُ الْحَاكِمِین.

قسم به خدا اگر به اندازه تعداد یاوران طالوت یا تعداد اهل بدر نیرو داشتم و ایشان با شما دشمنی می كردند ( یاور من می شدند) شما را با شمشیر می زدم تا به حق باز گردید و به راستی میل كنید؛ پس آن بهتر بود برای جمع كردن فاصله ها و نگهداشتن آرامش.

الكلینی الرازی، أبی جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفای328 هـ)، الأصول من الكافی، ج 8 ص 32، ناشر: اسلامیه ، تهران ، الطبعة الثانیة،1362 ش .